گلوله برفی را محکم کوبید به سر دختره
و دختره برگشت و نگاهی به پسر کرد
و عشقی بی پایان شروع شد
دخترم دخترای قدیم
الان یا فحش میدن
یا تا یکی نزن پس فرق سر مون دست بر نمیدارن
امروز به قدری سردم بود
که کم مونده بود خودمو بندازم جلوی اگزوز اتبوس
شاید من اشتباه کرده بودم و باید لباس ذخیم تر میپوشیدم
سرفه
وقتی داشتم میلرزیدم به لباس هایی که توی خونه بودن
و نپوشیده بودمشون فکر میکردم
و سرزنش میکردم خودم را
و فکر میکردم به افرادی که در این مواقع که خیلی سردشان میشود
خودشان را به خاطر نپوشیدن لباس سرزنش نمیکنند
اهای
اهای هرکسی که اینو میخونی
امشب که دو برابر شکمت خوردی و خوابیدی
اصلا به این فکر کردی که همسایه کناریت ممکنه گرسنه باشه ؟
دلم نمیخواد بدونم به چی فکر میکنی الان دقیقا
پول
مساوی چرک کف دست
اما من نمیفهمم که چرا خیلی از پول دار ها
جای اینکه دستهایشان را بشویند
برای همین چرک کف دست
سر و دست میشکنند
شاید وقتی لباس یک غریبه را با غذایم کثیف کردم
فکر میکردم او را درک میکنم
اشتباه میکردم انگار
این را تازه فهمیده ام
شب
سیاهی
خدا میدونه
فقط خدا میدونه دل کی ها امشب خونه
کی ها امشب تا صبح خوابشون نمیبره
فقط خدا میدونه
گاهی شادیم گاهی غمگین
چیزای کوچک شادمان میکند
چیز های کوچک غمگینمان میکند
گاهی در غمگینیمان از خدا گله مند
و شاید در شادیمان فقط به خود می اندیشیم