11:14

هر چه باید اتفاق می افتد

11:14

هر چه باید اتفاق می افتد

۴۰.

تو خود نمره بیست نیستی

تو دو تا نمره بیستی

بابا ۴۰

۳۹.

دستمال کاغذی های بدی هم نیستند انگار

۳۸.

امروز در حالی کم مانده بود اب بینی من به نزدیکی های لبم برسد

دل را به دریا زدم

و وارد یک مغازه شیک شدم

و گفتم : خانوم دستمال کاغذی جیبی دارید

 خانم :بله

گفتم : چند شد ؟

خانم : ۳۰۰ تومن

وبرای اینکه کم نیاورم ۲ تا خریدم

اب بینی برایم ۶۰۰ تومن تمام شد

۳۷.

اسباب بازی

جامدادی های قدیمی

و یه پفک نخورده شده

۳۶.

چرا وقتی مردم دارند با تلفن انگیلیسی صحبت میکنند

ولمو زیاد میکنند ؟

===

چند دقیقه بعد از به روز کردن وبلاگ :

کاش پشت سرم یه جفت چشم داشتم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۳۵.

سر درد

۳۴.

من گفتم : خوب حسابم ؟

راننده تاکسی گفت  : هر چقدر پول خرد داشته باشی

پول خرد خیلی بیشتر از کرایه من بود

۳۳.

امروز توی خیابون یه دختره دیدم روسریشو به قدری عقب بسته بود که اصلا معلوم نبود چیزی بسشته یا نه

توجه پر هایی را به خودش جلب میکرد که اصلا معلوم نبود ادم هستن یا نه

مثلا من

۳۲.

چرا همیشه مو از ماست من در میاد ؟

۳۱.

از سر کار گذاشته شدن متنفرم

۳۰.

لیز خوردم

اخه چه کسی به من گفت وقت زمستون پاتیناژ برم ؟