هنوز هم گنجشک ها در هوا پرواز میکنند
بالای سر من
همه چیز گبج میرود
در سکوت مطلق گم میشود
جیک جیک ... جیک جیک ....
۵۰ سنت میخواند
جیکس ...جیکس ...
تمام عناصر طبیعت انگار من را مسخره میکنند
سرم بیشتر گیج میرود
حالتی مثل خلسه .مثل بیهوش شدن
صدایی حتما باید مرا صدا کند
صدایی باید بگوید بیدار شو
اما هیچ صدایی نیست
من تنها مانده ام به همراه گنجشکان
دیوانه وار شروع میکنم به دویدن در خیالم
در حیاط پشتی رویاهایم
به دنبال یک سلام گرم
انگار همه از اول دروغ گو بوده اند
انگار همه از اول خشک و سرد بوده اند
صدایی شروع میکند به صدا زدن من
اما دیر شد
من خیلی وقت است که رفته ام
گاه ب فراخور باید گریست
:((
ممنون بهم سر زدی..
خواهش
سلاااااااااااام
مرسی
دستت درد نکنه که بهم گفتی چه جوری این مشکمو حل کنم
نمی دونی چقده ذوق کردممممممممممممممممممممم
حواهش میکنم
خیلی حوشحالم که کاری از دستم بر اومده
سلام! از حضورتان در باغم سپاس!
داشتم پستهای قبلی را می خوندم خواستم فقط یه چیز کوچیک بگم: اگه عاشقین انکار نکنین پنهان نکنین لزومی نداره فریادش بزنین اما کاری کنین که اون حس کنه... نه اینکه بذارینش تو برزخ این برزخ بد ترین حس عالمه! آدم نمی فهمه طرف چشه!!! یه روز مهربونه یه روز مثل یخ!!!!!!!!!!!!!!
هیچ عکس العملی هم نشون نمی ده!
باشه .سعیمو میکنم
خیلی ممنون
وبلاگ خوبی داری شسته و رفته
خوشحال شدم.باز هم میام همه نوشنه هاتو می خونم .
خیلی ممنون منتظرت هستم
موفق باشی
زیبا بود. شاد و پیروز باشید.
شما هم
چه خوب بود.
مرسی