امروز جمعست
یه روز دیگه که بدون اینکه دختری رو که دوسش دارم ببینم سپری خواهد شد
من که بعد دو روز دلم تنگ میشه براش چطور میخوام بگذارم برم رو نمیدونم
اما این واقعیت که فقط ممکنه دوستم نداشته باشه عذابم میده
چرا وقتی نمیتونم با واقعیت روبرو بشم ازش فرار میکنم ؟
مگه چه چیزی هست که ازش بترسم ؟
چی باقی مونده برام؟
هیچی
ارامش بعد ازطوفان
انگار منتظر یه ظوفان بزرگترم خیلی مخرب تر
شاید هم یه بارون لطیف که ارامش میده به کویر دلم
نمیدونم زمان با خودش چه چیز برام خواهد اورد اما اگه به سابقش نگاه کنیم ممکنه هیچ هم چیز های خوبی نباشن ...
امیدم به خداست خودش کارامو درست کنه و برام چیزای خوب بیاره همین
ببین! آرامم! آرامتر از نبض یک مرده!!
:)
خب اگه موندنیه تو هم بمون....
اگه بگه میمونم
به خوب کسی امید بستی . کارت درسته .مرسی که سر زده بودی . بازم بیا خونه من . ما هم امیدمون به همونیه که تو بهش امید داری .
باشه
تو را ترسی نباشد از ندیدن دختری که دوستش می داری... بلکه او را ترسی است از رفتن تو.... زیرا تو می روی... در دل کمی احساس دلتنگی برایش می کنی و ناگهان تصمیم میگری که کمی از حجم دلتنگی هایت را در کنار دیگری کم کنی.. و ناگهان روزی به خود می آیی و می بینی ........آه .. دیگر دوستش نداری دختری را که روزی از تصور دوری از او پشیمان می شدی از رفتن...... وخود به من بگو.... کدامیک باید ناراحت باشید..... تو؟ یا او؟..... و این حقیقت است...... من به تجربه برایت بازگو کردم دوست عزیز
ممنون بابت تجربه
قلبم سنگین است. دیگر نمیخواهم کوله بار خاطراتت را به دوش بکشم. نمیخواهم شب و روز به انتظار روز عذاب تو بنشینم. تصمیم دارم تو را با تمام خوبیها و بدیهایت فراموش کنم. خاطراتت را به خاک بسپارم تا همه باور کنند تو برای من مردهای.
این روزها شنیدهام کسی قلبت را شکسته است. میدانم بخاطر قلب شکسته خودت از من حلالیت خواستی. میدانم تصمیم داری به سوی سرنوشت خود بروی و دستی را که از من دریغ کردی در دست لیلای دیگری بگذاری.
دیگر برو. به سلامت مسافر. پشت سرت نه اشکی
چیزایی رو که خوندی زیاد به دل نگیر
اینو بدون که دوستت داره
کاش اینطور باشه