بهتره روش یه خط بکشم
یا هروقت دلم خواست یه جور هواشو کنه سر دلمو گرم کنم یگم بره پی کارش میدونم کاری جز فکر کردن به تو نداره طفلک .دلم به حالش سوخت به هر حال باید فراموشت کنم اما چطور ؟ نمیدونم
شاید بهتر باشه به بدی هایی فکر کنم که در حق من انجام دادی اما هرچقدرم بدی کرده باشی تو خوب بودی یا حد اقل برای من اینطور بود
هر روز دلم برات تنگ میشه باید بدونی چقدر فکر کنم خیلی غصه میخورم وقتی به یادم میاد ممکنه نیای
اره تو از دست من راحت شدی و من مجبورم بدون تو ادامه بدم و هیچ بهانه ای هم قبول نیست اما کاش پیشم میبودی کاش پیشت بودم کاش دوباره یکی رو داشتم به اسم تو و تو یکی رو داشتی به اسم من . کاش اینبار که تلفن زنگ میزنه پشت خط تو باشی اما میدونم این شاید ها ممکنه هیچوقت به واقعیت تبدیل نشه
از دستت عصبانیم خیلی عصبانیم....
میدونی ؟ شاید تو هیچوقت این یاداشت ها رو نمیخونی حتی اگه بخونی هم بر حسب اتفاقه اما اینارو نوشتم برای مثل تو ها امیدوارم بخونن
چقدر جالبه.هر وبلاگی رو می خونم همه از رفتن یار می نویسند و یه جورایی تو عشق شکست خوردند.حالا چرا اکثر عشقهای ما سرانجامی نداره منم نمی دونم.باز هم اونطرفها بیا
یه مقاله بنویس تا اخر میخونمش
این آخرش خیلی به دلم نشست...گفتی نفشتی برای مثل تو ها...آره راست میگی کاش حداقل یکیشون اینو بخونه...ولی...نمیدونم...
راستی ممنون که سر زدی و خوشحالم که از این متن خوشت اومد ولی خودم ننوشتمش...عاشق باشی و شاد
خوبه که گفتی...
کاش می شد...
چی؟
این "تو"ی لعنتی! آفت نوشتهاست!! هر چند به قول رضا سیروان به هر حال "برای کسی نوشتهای"
اوهوی! هیچ معلومه چی نوشتی؟
میشه مطمئنم که میشه
:)